سفر یک روز ونیمه
روز دوشنبه گذشته بود که یه دفعه تصمیم گرفتیم با عمو علی و عمو آرش (دوستای دوران دانشکده بابایی که الان دیگه خیل صمیمی شدن) بریم مال آقا و شب اونجا بمونیم به اندازه ١٠ روز مسافرت فقط وسیله برده بودیم خودمون داشتیم از خنده روده بر می شدیم که بابا چ خبره خلاصه کلی لباس و رخت خواب و ......ولی خداییش اگه این همه وسیله نمی بردیم شب از سرما یخ میزدیم آخه اونجا خیلی سرد بود بچه ها خیلی بازی کردن جای این تفریح ها توی خونه ما خیلی خالیه چون بابایی اصلا وقت نداره که منو دخملی رو ببره خلاصه به همینش هم قانع بودیم و حسابی در کنار بچه ها خوش گذشت شب رو اصلا نخوابیدیم و تال صب داشتیم حرف میزدیم و بچه ها هم همینطور...
نویسنده :
مامانی آواخانوم
12:21