آوای من،عشق من،ماه منآوای من،عشق من،ماه من، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
طاهای من،عمرمنطاهای من،عمرمن، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

دخترم آوا

سفر یک روز ونیمه

روز دوشنبه گذشته بود که یه دفعه تصمیم گرفتیم با عمو علی و عمو آرش (دوستای دوران دانشکده بابایی که الان دیگه خیل صمیمی شدن) بریم مال آقا و شب اونجا بمونیم به اندازه ١٠ روز مسافرت فقط وسیله برده بودیم خودمون داشتیم از خنده روده بر می شدیم که بابا چ خبره خلاصه کلی لباس و رخت خواب و ......ولی خداییش اگه این همه وسیله نمی بردیم شب از سرما یخ میزدیم آخه اونجا خیلی سرد بود بچه ها خیلی بازی کردن جای این تفریح ها توی خونه ما خیلی خالیه چون بابایی اصلا وقت نداره که منو دخملی رو ببره خلاصه به همینش هم قانع بودیم و حسابی در کنار بچه ها خوش گذشت شب رو اصلا نخوابیدیم و تال صب داشتیم حرف میزدیم و بچه ها هم همینطور...
31 شهريور 1392

بدون عنوان

الهی قربونش بشم .دیدم صداش نمیاد نگرانش شدم از بابایی پرسیدم آوا کجاست گفت تو اتاقشه  رفتم دیدم جلوی تلویزیونش  با دهانی نیمه باز خوابش برده واولین باره که آوا خانومی جلوی تلویزیون خوابیده من تعجب می کنم البته امروز خیلی خسته شده بود کلی با سارینا بازی کرده بود بعدش باهم پیاده رفتیم خونه بابا حاجی چقد غرغر کرد که من خسته شدم فداش بشم الهی ...
21 شهريور 1392

زیبای مامان

سلام آوایم: چقد دلم می خواست که تو بزرگ بودی و با تو حرف می زدم زیبای من این چند روز که حالم خوب نبود حوصله ی هیچ کاری نداشتم زن عمو پگاه هم که رفته حداقل می رفتم پیش اون ولی افسوس... توی این دو سه ماه اخیر که نی نی مون سقط شد حال واوضام اصلا درست نیست وهرروز به یه دلیل می رم دکتر دیگه از دکتر رفتن خسته شدم ...
21 شهريور 1392

روزهای پاییزی

تنهایی وهم انگیزی خونه رو فراگرفته و غیر از صدای مرغ عشق همسایه پایینی چیزی به گوش نمیرسه خونه حسابی خلوت آوا و بابایی با هم رفتن بیرون و من هم از تنهایی خسته شدم و اومدم توی وب ببینم چه خبره .خداروشکر دیگه کم کم  هوا داره رو به خنکی میره  ومنتظر پاییز میشنیم آوا از همین الان داره برنامه ریزی میکنه واسه تولدش که چی بخرم و چیکار کنم و کجا تولد بگیرم وخاله نسرین چی بخره و.خاله مهوش چی بخره .................حسابی داره به خاله هاش  گوشزد میکنه که منم دارم میرم مردسه واسم کیف چرخی باربی بخرین الهی قربون مردسه رفتنت بشم کاش چون پاییز بودم (فروغ فرخ زاد) کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم. برگه...
20 شهريور 1392

سخنان سودمند

دخترم: همچنان که سخن درست ممکن است خوشایند نباشد، سخن خوشایند ممکن است درست نباشد، خردمند در گفتار به مجادله نمی پردازد و آنکه گفتارزش با مجادله همراه است خردمند نیست، عاقل بصیرتش افزون به دانسته هایش است، و احمق دانسته هایش افزون بر بصیرتش فرزانه کسی است که: دانش را درسینه زندانی نمی کند و با تبادل دانسته ها بر دانسته های خود می افزاید با کمک به دیگران ، کمک دیگران را به خود تأمین می کند، و با بخشش به دیگران زندگی خود را برکت می دهد را وروش هستی جهان سود بخشی است ،بی زیانبخشی و را و روش فرزانگ...
19 شهريور 1392

گشتی بر خاطرات گذسته ام

دخترم: چقد روزهای راحت جای خود روعوض می کنند وفرداها رو میارن  دیگه کشوی دفترخاطراتم جا نداره که دوباره دفتری از نو شروع کنم. عشق مادر :اگه گاهی اوقات سرت داد و فریاد میزنم دلیل این نیست که دوستت ندارم فقط خودم خسته ام .من واسه همه سنگ صبورم واسه خودم گیج ومبهوت اگه خدا همیشه با من نباشه چی میشه..............شاید دلیلش هم همیشه توی خونه بودنه اگه مث قبل کار می کردم وروزهامو باخستگی ناشی از کار سپری می کردم شاید ایقد نمینشستم وفک کنم!!!!!!!!!! کاش تو زودتر بزرگ بشی دکتر گفته بخاطر درد کمرم حتمأ باید شنا کنم ولی تو با هر گونه تغییر در سیستم خونه بدخلق می شی تا بیای به اون شرایط عادت کنی هیهات........ امروز داشتم یکی از ...
18 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم آوا می باشد